معنی از وسایل بنایان
حل جدول
تراز
ظرف بنایان
ناوه
ماله بنایان
اَندابه
انداوه
ابزار بنایان
شمشه
تخته بنایان
زیج
وسایل
ابزار
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: بنا) رمن ساختگی والاد گران
وسایل
وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))
بنایان افلاک
والاد گران سپهر
لغت نامه دهخدا
بنایان افلاک. [ب َن ْ نا ن ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عقول عشره. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقل و عقول عشره شود.
وسایل
وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.
فرهنگ عمید
وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حملونقل به کار میرود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،
فرهنگ معین
(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط
معادل ابجد
229